DENIRO

 

 

رابرت دنیرو که به عنوان یکی از برجسته ترین بازیگران زمان خود شناخته شده استه در نیویورک متولد شد. پدر و مادر او هر دو هنرمند بودندادر ابتدا به خاطر فیلم طبل را آهسته به صدا در بیاوربه شهرت نسبی رسید ولی شهرت و اعتبار اصلی را به عنوان بازیگر حرفه ای در فیلم کوچه کثیف در سال 1973به دست آورد دنیرو در سال 1974جایزه آکادمی را برای بهترین بازیگر نقش دوم در فیلم پدر خوانده 2احراز نمود او برنده جایزه آکادمی به عنوان بهترین بازیگر در فیلم های راننده تاکسی 1976 ، شکاچی آهو1978 دماغه وحشت1991 و گاو خشمگین 1980 می باشد دارای عنوان پنجم در مجله انگلیسی از میان 100 ستاره سینمائی تمام دوران (اکتبر 1997 در سال 2002 به عنوان بازیگر آمریکایی ایتالیای معرفی شد. او اغلب در فیلم ها نقش یک آمریکایی – ایتالیایی را ایفا می کند ولی یک تیره ایرلندی نبز دارد او دومین بازیگری است که به خاطر ایفای نقش برنده جایزه اسکار شد. نفر اول مارلون براندو بود که برای ایفای همین نقش جایزه اسکار را از آن خود کرد برای آموزش زبان سیسیلی به خاطر نقش در فیلم پدر خوانده ، چهار ماه آموزش دید ، تقریبا تمام دالوگهای ویتو به زبان سیسیلی بود. او به عنوان دومین ستاره تمام دوران در کانال 4 بریتانیا انتخاب شد. بد نیست بدانید که او دراین برنامه رقابت نزدیکی با ال چاچینو داشت دنیرو و آلپاچینو تنها در یک فیلم با هم بازی کردند که در آن هم تنها در یک پلان دیده می شوند دنبرو طبق تشخیص پزشکان مبتلا به سرطان پردستات است. او تحت معالجه می باشد و پزشکان معتقدند که وی به بهبودی کامل خواهد رسید

نگاهي به كارنامه بازيگري «‌ رابرت دنيرو »
ترجمه و تحقيق : محمد عرب كاظمينی

رابرت دنيرو به نظر قريب به اتفاق منتقدان سينما, قويترين هنرپيشه سينما است. در 17 آگوست 1943در نيويورک, از پدر و مادری هنرمند متولد شد. پدرش شاعر مجسمه ساز و نقاش بود. مادرش ويرجينيا آدميرال نيز يک نقاش بود که مدت کوتاهی پس از تولد بابی از پدر او جدا شد. او در ايتاليای کوچک نيويورک, برانکس (ياد آور فيلم يک داستان از برانکس 1993 A Bronx Tale کاری از رابرت دنيرو) بزرگ شد. به خاطر خجالتی بودن و جثه کوچکش به Bobby Milk معروف شد.

در 10 سالگی اولين نقشش را در تاتری در نقش شير در جادوگر اوز بازی کرد ولی بعدا برای پيوستن به يک گروه خيابانی (ياد آور فيلم روزی روزگاری در آمريکا 1984 Once Upon a Time in America کاری از سرجیو لئونه) تأتر را کنار گذاشت. ولی در شانزده سالگی بازی در نمايش خرس اثر چخوف او را به دنيای بازيگری برگرداند تا او اولين چک دستمزدش را به عنوان بازيگر دريافت کند.

بابی پس از آموزشهايي که توسط استلا آدلر (Stella Adler) و لی استراسبرگ (Lee Strasberg) کار حرفه ای خود را در زمينه بازيگری به طور نامنظم در برادوی و بعضا تبليغات تجاری برای تلوزيون آغاز نمود. اولين نقش حضور او در فيلم سه اتاق در مانهاتن (Trois chambres à Manhatta) در سال 1965 بود که در به عنوان سياهی لشگر و به عنوان مشتری رستوران در يکی از سکانسهای فيلم ظاهر شد. در همان سال موفق به دريافت پيشنهاد بازی در يک نقش کوچک که به همراه صحبت کوتاهی بود برای فيلم ميهمانی عروسی (The Wedding Party) محصول سال 1966 گرديد. آشانايي او با يکی از دستياران برايان دی پالما (Brian De Palma) برای او شانسی بود برای گرفتن اولين نقش اصلی در فيلم تبريکات (Greetings) محصول 1968که متأسفانه فيلم موفقی نبود. هر سه فيلم اول دنيرو با شکست همراه بود
اولين موفقيت بابی در برابر دوربين با فيلم Bloody Mama در سال 1970 به دست آمد. اين فيلم درهای ورود بابی را
به هاليود گشود و او توانست به بزرگترين مرکز فيلمسازی جهان وارد شود تا بتواند تبديل به بزرگترين هنرپيشه سينما شود. بابی کماکان به ايفای نقشهای ارزان مشغول بود تا نقشی را در برابر مايکل موريارتی (Michael Moriarty) برای فيلم طبل را آهسته بنواز (Bang the Drumb Slowly) محصول 1973 ايفا نمود. ايفای نقش يک بازيگر حرفه ای بيسبال ساده انديش که از بيماری Hodgkins رنج ميبرد، باعث شد تا بابی بتواند جايزه بهترين بازيگر نقش مکمل را از New York Film Critics دريافت کند. در همان سال ايفای نقشی در فيلم Mean Streets اثر کارگردان بزرگ سينما مارتين اسکورسيزی (Martin Scorsese) به همراهی هاروی کيتل (Harvey Keitel) شروعی برای مجموعه ای از کارهای مشترک اين کارگردان بزرگ و دنيرو شد.

موفقيت بزرگ بعدی دنيرو هنگامی بود که فرانسيس فورد کاپولا (Francis Ford Coppola) او را برای نقش دون کورلئونه جوان در فيلم پدرخوانده 2 (God Father II) محصول 1974 انتخاب کرد. ارائه شخصيتی چند لايه در اين فیلم با آن لهجه قوی و شیرین سیسیلی که نتیجه ساعتها تمرین و مطالعه بود منجر به دریافت اولین جایزه اسکار برای بهترین بازیگر نقش دوم شد. در هر خیابانی در هر شهری در این دنیا یک هیچکسی هست که رویای کسی بودن را در سر دارد.

بابی برای اجرای نقشی در یکی از فیلمهای ساخته اسکورسیزی که به یکی از بهترین فیلمهای رابرت دنیرو شد! روزهای متمادی را در تاکسی ها در نیویورک مینشست و رفتارهای رانندگان تاکسی را تماشا میکرد تا خود او در سال 1976 نقش ترویس بیکل (Travis Bickle) را در فیلم راننده تاکسی (Taxi Driver) ایفا کند. نقش مردی منزوی و تنها در شهر نیویورک که دچار یک سردرگمی گشته است. سکانسی از فیلم که در آن رابرات در جلوی آیینه ایستاده و در حالیکه تپانچه ای را که به تازگی خریده در کمر دارد با خود صحبت میکند. صحنه ایست که هیچگاه از خاطره دوستاداران او خارج نخواهد شد. کار بعدی او فیلم نیونیورک, نیویورک (New York, New York) محصول 1977 از دیگر ساخته های مارتین اسکورسیزی است که بابی در آن نقش یک نوازنده ساکسیفون را ایفا میکند. دنیرو در سال 1976 در فیلم 1900 ساخته برناردو برتولوچی (Bernardo Bertolucci) به همراه ژرارد دیپاردیو (Gérard Depardieu) نیز شرکت داشت که این فیلم به زبان ایتالیایی و محصول مشترک سه کشور فرانسه, ایتالیا و آلمان بود.

در سال 1978 رابرت دنیرو با اجرای نقش مایکل ورانسکی (Michael Vronsky) در فیلم شکارچی گوزن ساخته (Michael Cimino) یکی دیگر از بازیهای عالی خود را ارائه داد. فیلم بعدی او که از شاهکارهای مارتین اسکورسیزی میباشد در سال 1980 ساخته شد و اولین جایزه اسکار بازیگر نقش اول را برای او به همراه آورد. گاو خشمگین (Raging Bull) که بابی در نقش جیک لا موتا (Jake La Motta) یک مشتن زن وزن متوسط که بسیار قوی ولی احساسی بسیار متزلزل میباشد. این فیلم بر اساس کتابی اثر خود جیک لا موتا ساخته شده است. دنیرو در آثار دیگری از مارتین اسکورسیزی شرکت داشت که آخرین آنها کازینو (Casino) محصول 1995 میباشد. تنها پیشنهادی را که از سوی مارتین اسکورسیزی رد کرد ایفای نقش اول در ساخته سال 1988, آخرین وسوسه مسیح (The Last Temptation Of Christ) میباشد که بر اساس رمانی از نیکوس کازانتزاکیس (Nikos Kazantzakis) نویسنده مشهور یونانی میباشد که میتوان از آثار معروف او به زوربای یونانی اشاره کرد.

رابرت دنیرو در طول دوران بازیگری چهره های بسیار متفاوتی را ارئه کرده است که به رغم شباهتهای ساختاری بسیاری از آنها نقش آفرینی دنیرو در آنها کاملا متفاوت بوده است. او در نقش آدمکش, مشت زن, کمدین, راننده تاکسی, گانگستر, یک مافیایی, پلیس, دزد, کارگاه و ظاهر شده است ولی هیچگاه هیچ اثری از هیچ یک در دیگری نشان نداده است. او در فیلم مأموریت (Mission) محصول 1986 و به کارگردانی رولند جاف (Roland Joffe) دو شخصیت کاملا متفاوت را ارائه داد که کاملا با هم در تضاد بودند ولی انتقال از یکی به دیگری چنان ظریف و بی نقص از سوی او انجام شد که تماشگر به سختی متوجه این تغییر میشود, در عین اینکه این تغییر کاملا واضح انجام میشود. بسیاری از هنرپیشه های سینما به یک کارگردان قدر و یا یک فیلم نامه قوی نیاز دارند تا بتوانند بازی خوبی ارائه دهند ولی حضور دنیرو در یک فیلم که از هر دو مورد کارگردان و فیلم نامه بی بهره باشد میتواند دلیل کافی برای تماشای این فیلم باشد.

به عنوان مثال حضور او در فیلم آرزوهای بزرگ (Great Expectations) محصول 1998 و ساخته (Alfonso Cuarón) این فیلم را که نه چندان قوی و موفق بوده است برای لحظاتی دیدنی و قابل تحمل میکند. دنیرو به تازگی با حضور در چند فیلم کمدی در کنار هنرپیشگان صاحب سبکی در این ژانر مثل بیلی کریستال (Billy Crystal) , ادی مورفی (Eddy Murphy) و بن استیلر (Ben Stiller) نشان داده است که علاوه بر ایفای نقشهای جدی میتواند به عنوان یک هنرپیشه کمدی هم قوی و زیبا ایفای نقش کند. کماینکه یکبار در سال 1983 با بازی در فیلم سلطان کمدی (The King Of Comedy) اثر مارتین اسکورسیزی این مطلب را ثابت کرده بود. در این فیلم او با غولی همچون جری لوئیس (Jerry Lewis) همبازی بود. از آثار کمدی او میتوان به این موارد اشاره کرد. این را تحلیل کن (Analyze This) ساخته سال 1999 هارولد رمیس (Harold Ramis) که قسمت دوم آن با نام آن را تحلیل کن (Analyze That) در این ماه به نمایش درآمد. والدین را ملاقات کن (Meet The Parents) محصول سال 2000 ساخته جی رواک (Jay Roach) و زمان نمایش (Showtime) ساخته سال 2002 تام دی (Tom Dey).

بازی دنیرو بسیار روان و ساده و درعین حال قوی است. در بازی او کمتر میتوان جوشش احساسات را دید. بازی که در بسیاری از فیلمها او را به عنوان یک بازیگری کاملا ساده و معمولی نشان میدهد ولی با کمی دقت میتوان فهمید که این سادگی و روانی در ارائه شخصیتها تا چه حد توانسته است تماشاگر را به آن شخصیت نزدیک کند و تمامی روحیات او را به تماشگر نشان دهد. این سادگی در ارائه نقش باعث شده است که بسیاری از تماشگران او را در برابر هنرپیشگانی مثل آل پاچینو (Al Paccino), برد پیت (Brad Pit) و دیگران هنرپیشه ای معمولی تصور کنند. ولی تنها با دقت به آن پنج دقیقه به یاد ماندنی فیلم Heat که رابرت دنیرو و آل پاچینو روبروی هم مینشینند و با هم صحبت میکنند. کافی است که ما را با اکثریت قریب به اتفاق منتقدان سینمایی هم عقیده سازد که رابرت دنیرو همیشه به بهترین شیوه ممکن نقشش را ارائه میدهد.

گزارش تخلف
بعدی